پخش زنده
دانلود اپلیکیشن اندروید دانلود اپلیکیشن اندروید
English عربي
5000
-
الف
+

گفتی منم شبیه خودت تشنه‌ام حسین/ همسایه غریبی خون خدا شدی

زندگی نامه امام حسن عسکری(ع) و همچنین چندین قطعه شعر از شاعران آئینی برجسته را با موضوع شهادت امام حسن عسکری (ع) را در این گزارش بخوانید.

حضرت امام حسن عسکرى (علیه السلام) در سال ۲۳۲ هجرى قمرى در روز هشتم ماه ربیع الثانى در شهر مدینه به دنیا آمد، پدر آن حضرت امام بزرگوار حضرت هادى، ومادرش خانمى به نام حدیثه بود. نام ایشان حسن، و کنیه آن بزرگوار ابو محمّد واز القاب ایشان زکى و عسکرى است.

آنچه از صفات بزرگ وفضائل که لازمه امامت است در آن حضرت جمع بود، یعنى: در علم، وزهد، کامل بودن در عقل وخرد، عصمت، شجاعت، کرم وبزرگوارى از تمام مردم زمان خود برتر بود.

صورت و سیرت امام حسن عسکری (ع)

امام حسن عسکری (ع) بیانی شیرین و جذاب و شخصیتی الهی باشکوه و وقار و مفسری بی نظیر برای قرآن مجید بود. راه مستقیم عترت و شیوه صحیح تفسیر قرآن را به مردم و به ویژه برای اصحاب بزرگوارش - در ایام عمر کوتاه خود - روشن کرد.

دوران امامت

به طور کلی دوران عمر ۲۹ ساله امام حسن عسکری (ع) به سه دوره تقسیم می‌گردد:

دوره اول ۱۳ سال است که زندگی آن حضرت در مدینه گذشت.

دوره دوم ۱۰ سال در سامرا قبل از امامت.

دوره سوم نزدیک ۶ سال امامت آن حضرت می‌باشد.

دوره امامت حضرت عسکری (ع) با قدرت ظاهری بنی عباس رو در روی بود. خلفایی که به تقلید هارون در نشان دادن نیروی خود بلندپروازیهایی داشتند.

امام حسن عسکری (ع) از شش سال دوران اقامتش، سه سال را در زندان گذرانید. زندانبان آن حضرت صالح بن وصیف دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود، تا بتواند آن حضرت را - به وسیله آن دو غلام - آزار بیشتری دهد، اما آن دو غلام که خود از نزدیک ناظر حال و حرکات امام بودند تحت تأثیر آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتاری گراییده بودند.

اتفاقات مهم دردوران امامت آن حضرت:

از جمله مسائل روزگار امام حسن عسکری (ع) یکی نیز این بود که از طرف خلافت وقت، اموال و اوقات شیعه، به دست کسانی سپرده می‌شد که دشمن آل محمد (ص) و جریانهای شیعی بودند، تا بدین گونه بنیه مالی نهضت تقویت نشود. چنانکه نوشته اند که احمد بن عبیدالله بن خاقان از جانب خلفا، والی اوقاف و صدقات بود در قم، و او نسبت به اهل بیت رسالت، نهایت مرتبه عداوت را داشت.

نیز اصحاب امام حسن عسکری، متفرق بودند و امکان تمرکز برای آنان نبود، کسانی، چون ابوعلی احمد بن اسحاق اشعری در قم و ابوسهل اسماعیل نوبختی در بغداد می‌زیستند، فشار و مراقبتی که دستگاه خلافت عباسی، پس از شهادت حضرت رضا (ع) معمول داشت، چنان دامن گسترده بود که جناح مقابل را با سخت‌ترین نوع درگیری واداشته بود. این جناح نیز طبق ایمان به حق و دعوت به اصول عدالت کلی، این همه سختی را تحمل می‌کرد، و لحظه‌ای از حراست (و نگهبانی) موضع غفلت نمی‌کرد.

اینکه حضرت هادی (ع) و حضرت امام حسن عسکری (ع) هم از سوی دستگاه خلافت تحت مراقبت شدید و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان بزرگوار ما - جز با یاران خاص و کسانی که برای حل مشکلات زندگی مادی و دینی خود به آن‌ها مراجعه می‌نمودند کمتر معاشرت می‌کردند به جهت آن بود که دوران غیبت حضرت مهدی (ع) نزدیک بود، و مردم می‌بایست کم کم بدان خو گیرند، و جهت سیاسی و حل مشکلات خود را از اصحاب خاص که پرچمداران مرزهای مذهبی بودند بخواهند، و پیش آمدن دوران غیبت در نظر آنان عجیب نیاید.

در زمان امام یازدهم تعلیمات عالیه قرآنی و نشر احکام الهی و مناظرات کلامی جنبش علمی خاصی را تجدید کرد، و فرهنگ شیعی - که تا آن زمان شناخته شده بود - در رشته‌های دیگر نیز مانند فلسفه و کلام باعث ظهور مردان بزرگی، چون یعقوب بن اسحاق کندی، که خود معاصر امام حسن عسکری بود و تحت تعلیمات آن امام، گردید.

شهادت امام حسن عسکری (ع)

شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال ۲۶۰ هجری نوشته اند.

علت شهادت آن حضرت را سمی می‌دانند که معتمد عباسی در غذا به آن حضرت خورانید و بعد، از کردار زشت خود پشیمان شد. بناچار اطبای مسیحی و یهودی که در آن زمان کار طبابت را در بغداد و سامره به عهده داشتند، به ویژه در مأموریتهایی که توطئه قتل امام بزرگواری مانند امام حسن عسکری (ع) در میان بود، برای معالجه فرستاد. البته از این دلسوزیهای ظاهری هدف دیگری داشت، و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگهداشتن آن‌ها از حقیقت ماجرا بود.

بعد از آگاه شدن شیعیان از خبر درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسکری (ع) شهر سامره را غبار غم گرفت، و از هر سوی صدای ناله و گریه برخاست. مردم آماده سوگواری و تشییع جنازه آن حضرت شدند.

هشتم ربیع‌الاول سالروز شهادت امام حسن عسکری (ع) است که به همین مناسب، متن شعرهایی در رابطه با این امام بزرگوار از شاعران آئینی کشورمان را در ادامه بخوانید.

 

شعرغلامرضا سازگار درباره امام حسن عسکری(ع)

بیا و سـر بـه روی سینـه‌ام بگذار، مهدی‌جان

شرر زد بـر درونـم زهـر آتشبـار، مهـدی‌جان

بیـا تـا سیـر بینـم وقـت رفتن، ماه رویت را

که می‌باشد مرا این آخرین دیدار، مهدی‌جان

در ایـام جوانـی سیـر گردیـدم ز جـان خود

ز بس بر من رسیـد از دشمنان آزار، مهدی‌جان

از آن ترسم که بعد از من، تو در تنهایی و غربت

به موج غم گذاری چهره بر دیوار، مهدی‌جان

تـو در ایـام طفلـی بی‌پـدر گشتـی، عزیزِ دل

مرا شـد در جوانـی پـاره قلب زار، مهدی‌جان

از آن می‌سوزم ای نور دو چشم خود، که می‌بینم

تو بهر گریه کردن هـم نداری یار، مهدی‌جان

غـم تـو بیشتـر باشـد ز غم‌هــای پـدر، آری

اگر چه دیـده‌ام من محنت بسیار، مهدی‌جان

تـو بایـد قرن‌ها در پـردۀ غیبت کنـی گریه

بُود هـر روز روزت مثل شامِ تـار، مهدی‌جان

تو باید قرن‌ها چون جد مظلومت علی باشی

به حلقت استخوان باشد، به چشمت خار، مهدی‌جان

بگیر از مرحمت، فردای محشر، دست «میثم» را

که بر جـرم و گناه خود کند اقرار، مهدی‌جان

 

 شعر سید حمیدرضا برقعی درباره امام حسن عسکری(ع)

یازده بار جهان گوشه ی زندان کم نیست

 کنج زندان بلا گریه ی باران کم نیست

 سامرائی شده ام، راه گدایی بلدم

 لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست

 قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند

 بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست

 یازده بار به جای تو به مشهد رفتم

 بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست

 زخم دندان تو و جام پر از خون آبه

 ماجرائی است که در ایل تو چندان کم نیست

 بوسه ی جام به لب های تو یعنی این بار

 خیزران نیست ولی روضه ی دندان کم نیست

 از همان دم پسر کوچکتان باران شد

 تا همین لحظه که خون گریه ی باران کم نیست

 در بقیع حرمت با دل خون می گفتم

 که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست

 

شعر سید هاشم وفایی درباره امام حسن عسکری(ع)

سلام ما به تو و سامرای اطهر تو

 سلام ما به حرمخانۀ منور تو

 سلام بر تو و  برحُرمتت که جبرائیل

 جبین گذاشته بر آستانۀ در تو

 سلام ما به تو ای عسکری لقب که خدا

 نهاده خیل ملک را معین و عسکر تو

 سلام ما به شکوه و به شوکت و قدرت

 که آگه ست از این قدر و جاه داور تو

 قسم به عمر کمت ای گل بهشت رسول

 دوباره زنده شده یاد عمر مادر تو

 سلام ما به دل پاره پاره ات هردم

 سلام اهل سماواتیان به پیکر تو

 سلام ما به تو و آن گلی که از داغت

 شرر گرفته دل او کنار بستر تو

 ز بس که رعشه بجانت فتاده بود از زهر

 به دست او شده سیراب لعل اطهر تو

 صدای آیۀ امن یجیب می آید

 بپاس آن گل درد آشنا و  مضطر تو

 برای روز ظهورش تو خود دعائی کن

 که مستجاب شود هر دعا ز محضر تو

 به روز حشر "وفائی" کجا غمی دارد

 اگر که ثبت شود نام او به دفتر تو

 

شعر مسعود اصلانی درباره امام حسن عسکری(ع)

شب تاریک هوای سحرش را می خواست

 شهر انگار خسوف قمرش را می خواست

 گوشۀ حجره کسی چشم به راه افتاده

 حسن دوم زهرا پسرش را می خواست

 حضرت عسگری از درد به خود می پیچد

 زهر از سینۀ آقا جگرش را می خواست

 آسمانیست امامی که زمین افتاده

 آسمان جلوه ای از بال و پرش را می خواست

 شعلۀ زهر که بد جور زمین گیرش کرد

 به خدا که نفس مختصرش را می خواست

 لحظه ی آخر خود روضۀ عاشورا خواند

 منبر خاک غم چشم ترش را می خواست

 ته گودال کسی روی زمین افتاده

 خنجر شمر گمانم که سرش را می خواست

 دختری دید که بالای سرش نامردی

 آمده بود و نگین پدرش را می خواست

 

 شعرجواد پرچمی درباره امام حسن عسکری(ع)

تو ضعف می کنی پسرت گریه می کند

 مهدی رسیده و به برت گریه می کند

 خاکی شده است موی سرت گریه می کند

 این ظرف آب بر جگرت گریه می کند

 بر روی دامن پسرت دست و پا مزن

 اینگونه چنگ بر روی این خاک ها مزن

 آقا سلام بر تو و دریای تشنه ات

 این کاسه می خورد روی لب های تشنه ات

 یاد حسین می دمد از نای تشنه ات

 دادی سلام بر لب بابای تشنه ات

 خونابه گرچه از دهنت ریخته شده

 آلاله روی پیرهنت ریخته شده

 شکرخدا که لعل لبت خیزران نخورد

 شکرخدا که روی گلویت سنان نخورد

 چکمه به روی پیکر تو بی امان نخورد

 سر نیزه ای نیامد و روی دهان نخورد

 شکرخدا که تو کفنی داشتی حسن

 بر جسم خویش پیرهنی داشتی حسن

 

 شعر وحید قاسمی درباره امام حسن عسکری(ع)

  دست زمانه بار دگر اشتباه كرد

 زهری، بهار زندگی ام را تباه كرد

 در تار و پود پیكر من رخنه كرده بود

 تا مغز استخوان، همه جا طی راه كرد

 آتش كشید باغ امید دل مرا

 با خنده، شعله های خودش را نگاه كرد

 مثل كسوف روز دهم، سوز تشنگی

 خورشید پر تلألو رویم، سیاه كرد

 حال و هوای ملتهب حجره ی مرا

 همرنگ سرخی شفق قتلگاه كرد

 

 شعر عبدالحسین مخلص آبادی درباره امام حسن عسکری(ع)

از روضه های ماه صفر تا جدا شدی

با روضه های زهر کمی آشنا شدی

اینها برای کشتن تو نقشه می کشند

از لحظه ای که وارد این سامرا شدی

اهل مدینه ای چقَدَر راه آمدی

اما اسیر معتمد بی حیا شدی

کم حرص این جماعت گمراه را بخور

تو برکتی که شامل همسایه ها شدی

آقا عجیب لرزه به دستت فتاده است

حالا شبیه فاطمه مشگل گشا شدی

با تشنگی لحظه ی آخر بدون شک

 با پای دل روانه ی کرببلا شدی

 رفتی غروب روز دهم٬سال شصدویک

گریه کن تمامی آن صحنه ها شدی

گفتی منم شبیه خودت تشنه ام حسین

همسایه ی غریبی خون خدا شد...

ه خ/ص گ

نظر شما
ارسال نظر